کوزت و پای شکسته مادرجون
دیشب مادرجون تو حیاط پاش پیچ خورد و درد میکرد. هر چی بهش اصرار کردیم بیا بریم دکتر گفت نه خوب میشه. صبح خواب بودم که پدرجون اومد صدا کرد که پاشو مادرجون از دیشب نیمه های شب داره درد میکشه. منم زودی آماده شدمو بردیمش بیمارستان. از پاش عکس گرفتنو گفتن پاش شکسته باید آتل ببندن. بی زحمت اونی که باید آتل ببنده نیست و باید بعد از ظهر بریم. ما هم دست از پا درازتر برگشتیم خونه. الان من شدم بانو کوزت. مادرجون بیچاره هی میگه ببخش که من نشستمو تو کار میکنی. اینقدر کار نکردم که الان وقتی دارم کار میکنم مادرجون شرمنده شده. مادرجون بیچاره از اینکه یه جا بشینه و کاری نکنه خیلی ناراحته. زنگ زدم به مامانی ...
نویسنده :
خاله مرمر
23:43